جدول جو
جدول جو

معنی بی قواره - جستجوی لغت در جدول جو

بی قواره
(قَ رَ / رِ)
مرکّب از: بی + قواره، بی اندام. بداندام. (یادداشت مؤلف)،
لغت نامه دهخدا
بی قواره
نا متناسب
تصویری از بی قواره
تصویر بی قواره
فرهنگ واژه فارسی سره
بی قواره
بدریخت، بدمنظر، زشت، ناجور، نامتناسب
متضاد: خوش قواره
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از می خواره
تصویر می خواره
می خوار، آنکه شراب می خورد، باده خوار، شراب خوار
فرهنگ فارسی عمید
(کَ / کِ رَ / رِ)
مرکّب از: بی + کناره، بی کنار. بی اندازه. بی حد. بی کرانه، ناداری. فقر. تهیدستی. و رجوع به گوهر شود
لغت نامه دهخدا
(گُ رَ / رِ)
مرکّب از: بی + گذاره، که گذاره ندارد. که ممر و معبر ندارد. که گذرگاه ندارد.
لغت نامه دهخدا
(قَ)
بی ثباتی. حالت و کیفیت بی قرار. ناپایداری. (از ناظم الاطباء). مقابل ثبات و سکون، سخت بسیار. (یادداشت بخط مؤلف). فراوان. بی شمار. (یادداشت مؤلف). بی مر. بی اندازه:
بتو بخشم این بی کران گنجها
که آورده ام گرد با رنجها.
دقیقی.
به بیچارگی باژ و ساو گران
پذیرفت با هدیۀ بی کران.
فردوسی.
سپه کش چو رستم سپه بی کران
بسی نامداران و جنگاوران.
فردوسی.
سپاهی در آن شهر بد بی کران
دلیران رومی و گندآوران.
فردوسی.
چو لشکر بود اندک و یار بخت
به از بی کران لشکر و کار سخت.
اسدی.
یکی نامه با این همه خواسته
در او پوزش بی کران خواسته.
اسدی.
فلک چاکر مکنت بی کرانش
خرد بندۀ خاطر هوشیارش.
ناصرخسرو.
پیمبر شبانی بدو داد از امت
به أمر خدا این رمۀ بی کران را.
ناصرخسرو.
و با بی کران خواسته و برده سوی عراق بازآمد. (مجمل التواریخ والقصص).
چو انبوه شد لشکر بی کران
عدد خواست از نام نام آوران.
نظامی.
هر امیری داشت خیل بی کران
تیغها را برکشیدند آن زمان.
مولوی.
.... چنین شخصی که یک طرف از نعمت او شنیدی در چنان وقتی نعمت بی کران داشت. (گلستان). یکی از پادشاهان گفتش مینماید که مال بی کران داری. (گلستان). دانشمندی را دیدم بکسی مبتلا شده... جور فراوان بردی و تحمل بی کران کردی. (گلستان).
شب تنهائیم در قصد جان بود
خیالش لطفهای بی کران کرد.
حافظ.
، لایتناهی ̍. نامتناهی:
چونکه ذات تو بی کران باشد
کس چه گوید ترا که آن باشد.
اوحدی.
، بی کنار. (آنندراج). بی کناره. بی ساحل. وسیع و بسیار فراخ. بی حد و حساب:
یکی چشمۀ بی کران اندروی
فراوان از آن چشمه بگشاد جوی.
فردوسی.
هنوز بازنگشتم ز بی کران دریا
که برگرفت ز من سایه تندبار غمام.
فرخی.
هر تخته ای از او چو سپهراست بی کران
هر دسته ای ازو چو بهشت است بی کنار.
فرخی.
این دهد مژده بعمری بی حساب و بی عدد
وان کند عهده بملکی بی کران و بی شمار.
منوچهری.
ز یکی چراغ آتش افروختن
توان بیشۀ بی کران سوختن.
اسدی.
قدرت زبرای کار تو ساخت
این قبۀ نغز بی کران را.
خاقانی.
با لطف تو در میان نهاده ست
خاقانی امید بی کران را.
خاقانی.
وانکو بگوشه ای ز میانه کرانه کرد
هم گوشۀ دلش ستم بی کران کشد.
خاقانی.
اگر چه جرم او کوه گرانست
ترا دریای رحمت بی کرانست.
نظامی.
بسی نماند که کشتی عمر غرقه شود
ز موج شوق تو در بحر بی کران فراق.
حافظ.
و رجوع به کران شود
لغت نامه دهخدا
(سِ رَ / رِ)
مرکّب از: بی + ستاره، بدون ستاره. (ناظم الاطباء)،
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ / دِ)
مرکّب از: بت = آهار واش جولاهگان + خواره = خورنده، دشنام گونه ای است جولاهگان را:
یاقوتی جولاهه بمرد و دو پسر ماند
زان پیرک جولاهۀ بت خوارۀ بدخواه.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
تصویری از بی قراری
تصویر بی قراری
خسته دلی بی هالی تلواسه بی تابی نا پاک
فرهنگ لغت هوشیار
باده نوشنده: عاشق ورندم و می خواره باواز بلند وین همه منصب از ان حور پریوش دارم. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی قراری
تصویر بی قراری
بی تابی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از می خواره
تصویر می خواره
دایم الخمر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی قراری
تصویر بی قراری
الأرق
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بی قراری
تصویر بی قراری
Restlessness, Skittishness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی قراری
تصویر بی قراری
(FR) agitation, nervosité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بی قراری
تصویر بی قراری
同一性 , 神経質
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بی قراری
تصویر بی قراری
بے چینی , بے قراری
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بی قراری
تصویر بی قراری
অস্থিরতা , চপলতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بی قراری
تصویر بی قراری
(SW) wasiwasi, woga
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بی قراری
تصویر بی قراری
(TR) huzursuzluk, ürkeklik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بی قراری
تصویر بی قراری
불안 , 겁이 많음
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بی قراری
تصویر بی قراری
(DE) Unruhe, Schreckhaftigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی قراری
تصویر بی قراری
неспокій , боязкість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی قراری
تصویر بی قراری
बेचैनी , चंचलता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بی قراری
تصویر بی قراری
(ID) kegelisahan, kegugupan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بی قراری
تصویر بی قراری
ความกระวนกระวาย , ความขี้ตกใจ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بی قراری
تصویر بی قراری
(NL) rusteloosheid, schrikachtigheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بی قراری
تصویر بی قراری
беспокойство , пугливость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی قراری
تصویر بی قراری
(ES) inquietud, nerviosismo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بی قراری
تصویر بی قراری
(IT) inquietudine, nervosismo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بی قراری
تصویر بی قراری
(PT) inquietação, nervosismo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بی قراری
تصویر بی قراری
相同 , 易惊
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بی قراری
تصویر بی قراری
(PL) niepokój, płochliwość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی قراری
تصویر بی قراری
חוסר מנוחה , חֲרָדָה
دیکشنری فارسی به عبری